سوال: سلام من دختری 18 ساله هستم و مدت 3 ماه اینترنتی با پسری 25 ساله آشنا شدم ایشون در از نظر اخلاقی بسیار خوب هستن
ما روابط جنسی هم البته تلفنی داشتیم
من از ایشون هدف از دوستی مون پرسیدم و به من گفتن که من برای آینده میخوان
البته هم از نظر مالی مشکلی ندارن چون کار میکنن و سطح مالی عالی دارن...
و برنامه ما برای آینده بستگی به کنکور من داره و البته رابطه ما اگر من کنکورم موفق نشم ادامه پیدا میکنه.تا بتونیم حضوری همو ملاقات کنیم.
مشکل من این که حین درس خوندم با ایشون در ارتباط هستم و نمی تونم ازشون دور بشم.
من به کمک راهنمایی نیاز دارم رابطه ما باید تا چه حد باشه ؟آیا روابط جنسی خطرناک و باعث دل زدگی میشه؟
والبته ایشون اول رابطه مون عکسای خودشون ندادن علتشم سواستفاده در فضای مجازی بیان کردن...

پاسخ مشاوره


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مشاوره , تلگرام , کنکور , دوست پسر

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه بیستم آذر ۱۳۹۴ | 1:9 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |

سوال مشاوره خصوصی س.س

رمز: 4 رقم آخر شماره همراه


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مشاوره , دوست دختر , ازدواج , عشق

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه شانزدهم مرداد ۱۳۹۴ | 13:7 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |

سوال خصوصی خانم فاطمه

رمز: 4 رقم آخر تلفن همراه


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مشاوره , رابطه , جنسی , جدایی

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه ششم تیر ۱۳۹۴ | 15:44 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |

سوال خصوصی خانم فاطمه

رمز: 4 رقم آخر تلفن همراه


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مشاوره , رابطه , جنسی , جدایی

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه ششم تیر ۱۳۹۴ | 15:42 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
سوال خصوصی امیرسام
رمز 4 رقم آخر شماره همراه

پاسخ مشاوره


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مشاوره , دوست , پسر , دختر

ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۲ | 8:51 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
سوال: سلام آقای افشار  مدت دوسال ونیم با پسر خالم نامزد کردم بعد 6ماه فهمیدم با دوست دختر سابقش ارتباط داشته که نامزدم در جواب کارش گفتن مشکل روانی داره ترسیدم یکدفعه کنارش بزارم بلاسرش بیاره دختره صحبت کردم از نامزد ی ما خبر نداشتندا.نامزدم میگه قبل نامزدی توافقی جداشدیم بعد نامزدی دختر تماس گرفت ترسیدم بهش بگم فقط در حد مسیج باهاش بودم گاهی اوقات مشکل داشته مسیج داده ج دادم.دختره منکر جدایی قبل نامزدی شد وگفت بخاطر مشکل مالی دوتامون تصمیم گرفتیم ارتباتمون کمترشه چون خانوادها با ازدواجشون موافقت نکرده بودن مخفیانه ارتباط داشتن تاشرایط محمد بهترشه دوباره بره دخاتستگاری.دختره مذهبی بود ودختر بدی به نظر نمی اومد.طبق گفته های محمد وشناختی که پیدا کردم دختر دروغگویی نبود ولی حرف محمد منکرشد.بعد این جریانات با دختره صحبت کردم قانع شد ورفت ولی بعد چند وقت دیدم محمد عکس دونفرش با دختره رو پنهان کرده داخل کیفش ورمز داده که خواهرش فهمیده بود به من گفت وبا بدبختی باز کردم دیدم دارشون وباز وقتی جواب خواستم کلی قسم که خواستم پست کنم و.....بازم قبول کردم هر کاری کردم خطشو عوض نمکرد قبول نکرد بشکنه ولی خاموشش کرد .یکی ازخواهر ای محمد مشکل اعصاب داشت وخود سوزی کرد وبه  رحمت خدا رفت بایه خط دیگه زنگ زده دختره حلالیت طلبیده که خواهرم بدگویی ایشان کرده وزنگ زده حلالیت بطلبه واتاقی مسیج اشتباه داده من وفهمیدم مسیج داده دختره چون شرایط روحیش خوب نبود بهش سخت نگرفتم.محمد سرباز بود گفت این خطو داده دوست سربازش دستش نیست وروشن بود اومده بود مرخصی دیدم سیمکارت داخل وسایلش بود  خلاصه بهش بدبین شدم میخوام جداشم که گریه وزاری میکنه بخدا اشتباه میکنی ومن خودم نخواستم اومدم باشما نامزد کردم ودوسش ندارم ودلم براش سوخته.نظر شما چیه چیکار کنم ؟واقعا درمانده شدم

پاسخ مشاوره


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: نامزدی , ازدواج , خیانت , دوست

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ | 15:34 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |

سوال دوم خصوصی ماهک

رمز: رمز قبلی

پاسخ مشاوره


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مشاوره , دوست , پسر , قهر

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه دوم شهریور ۱۳۹۲ | 19:21 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
سوال خصوصی سمیه
رمز: 4 رقم آخر شماره همراه

پاسخ مشاوره


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: عشق , دختر , هم جنس , بغل

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه یکم شهریور ۱۳۹۲ | 20:12 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
به باور کارشناسان بیش از ۲۰ درصد از طلاق‌ها در دوران عقد به وقوع می‌پیوندند؛ آماری که زنگ خطری اجتماعی را هم به صدا درمی‌آورد.

چندی پیش آماری از سوی رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران کشور منتشر شد مبنی بر اینکه در سال 91 به ازای هر 2.9 ازدواج یک طلاق در تهران رخ داده است. این در حالی است که به باور کارشناسان بیش از 20 درصد از طلاق ها در دوران عقد به وقوع می پیوندند. آماری که زنگ خطری اجتماعی را هم به صدا در می آورد.

 

ادامه مقاله را اینجا بخوانید


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: دوستت , دارم , عاشقتم , الکی

ادامه مطلب
تاريخ : یکشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۲ | 13:30 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
سوال: با سلام

یک سال پیش تو یکی از سایتهای چت روم با ی دختری اشنا شدم ، چت میکردیم میگفتیم میخندیدیم بعد ی ماه متوجه شدم که اون شوهر داره خودش به من گفت  از زندگیش گفت که به اجبار خانوادش وارد این زندگی شده هیچ علاقه ایم به شوهرش نداره تو زندگیش خیلی سختی کشیده ی بچه هم داره ... بدش گفت که اگه برات سخته با من بحرفی مشکلی نیس ولی من میخواستم بش کمک کنم گفتم ببینم مشکلش چیه بعد ی مدت که گذشت هر کاری گفتمو کرد ولی بازم هیچ اثری نداشت زندگیشت داغون بود از همون اول دیگه نمیشد کاریش کرد کنارش موندم چند ماه گذشت که به من گفت ی قرار بزاریم همدیگرو ببینیم اولش قبول نمیکردم ولی گفتم شاید بتونم کمکش کنم همدیگرو دیدیم و ای کاش ... از اخلاقش خوشم اومده بود خوشو که دیدم دیگه بدتر عاشقش شدم اونم همینطور عاشق هم شدیم الان زندگیش به قول خودش به ی تاره مو وصل نه به خاطر من چون مشکل داره با زندگی ای که داره الان وضعیتم داغون نمیتونم اینجوری ببینمش دارم عذاب میکشم اونم داره عذاب میکشه ی راهی چاره ای ... بگید من چیکار کنم نمیتونمم تنهاش بزارم چون میدونم ممکنه ی بلایی سر خودش بیاره نمیدونم چیکار کنم نمیدونم

پاسخ مشاوره


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مشاوره , ازدواج , دوستی , پمتاهل

ادامه مطلب
تاريخ : پنجشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۲ | 22:42 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
سوال: باسلام مدت 5ماه پیش پسری از من خواستگاری کرد ایشان فوق لیسانس مکانیک دارن واز وضعیت کاری ودرامدی بسیار خوبی برخوردارن ماشین خوب کارخوب .گفتن یه مدتی باهم بیشتر آشناشیم چون یه نامزدی ناموفق داشتن ودوس ندارم تجربه تلخ تکرارشه گفتن پدرشون سرهنگه ومادرشون خانه دار ویه برادر دارن ویه خواهر که درخارج از کشوره.ما تا سه ماه مشکلی باهم نداشتیم تا اینکه یکی از دوستانم گفت قیافش شبیه مرداس نه پسرا.منم مشکوک شدم ازش خواستم شناسنامه بیاره تا اینکه یه دعوای شدید راه انداخت ودست پیش گرفت پس نیفته .من سکوت کردم واز طریق یکی ازبستگان در ثبت احوال تحقیق کردم ومتوجه شدم ایشان درسال 81 ازدواج کرده ودرسال 88 پدرشده ویه دختر داره غیر مستقیم ازش خواستم همه چیزو بگه که گفت پدرومادر وهمسرش رو در تصادف ازدست داده و یتیمه وپیش خانواده عموش بوده از اون به بعد وفقط یه خواهر داره که اونم خارجه منکر داشتن بچه ای شد وگفتم اسم اون بچه توشناسنامه اش نیست واین آقا قیم اون دختره وفقط اسم این آقا ه عنوان پدر تو شناسنامه اون دختره.یعنی همش دروغ.خواستم ازش جداشم نمیذاره میگه مستقیم میرم پیش بابات .آقای دکتر خانواده من اگر بفهمن طردم میکنن چون دوستی در خانواده ما تعریفی نشده وننگه از طرفی هم گفته من تنهام اگه ازم جداشی خودمومیکشم تو وضعیت بدی قرار دارم از طرفی آبروم درخطره از طرفی اون میگه خودمو میکشم از طرفی همش دروغ گفته.آقای دکتر من فکر میکنم ایشان هنوز با همسرشون هستن ومرگ اونم دروغ گفتن وحتی پدرومادر هم دارن چون باهاشون که بیرون بوذم یه خانومی زنگ زد واین خیلی عاشقانه حرف زد میگفت قربونت برم عزیزم ببوسش واین حرفا ولی بغدش گفت عمه ام بوذ.گیج شدم انقدرپولداره که دنبال پول نبوذه دنبال مسایل جنسی هم نبوذه هیچ سواستفاده ای از من نکرده نمیدونم هدفش چیه.بهش گفتم تو زن داری گفت اگه دنبال زن دوم بودم میرفتم زن صیغه میکردم یا یه دختری که خانوادش بازن رو میگرفنم نه تورو که دختری و خانوادت سختگیرن گفت من اگه زن داشته باشم بابات طلاقتو میگیره وآبروی منم میبره من آدم آبروداری هستم.آقای دکتر توروخدا بگن چه کنم دارم دیوونه میشم

پاسخ مشاوره


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ازدواج , سوال , مشاوره , تهران

ادامه مطلب
تاريخ : پنجشنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۲ | 11:43 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
سوال: سلام خسته نباشید، دختری 27 ساله هستم، قبلا تجربه دوستی رو با کسی نداشتم و به تازگی با پسری دوست شدم هنوز در مورد ادامه رابطمون تصمیمی نگرفتیم و قراره بیشتر باهم اشنا بشیم و یه رابطه در حد بقل کردن و بوسه داریم(هرچند که خودم شخصا مخالف بودم ولی تصمیم گرفتم که واسه تجربه کنم) اوایل که همدیگرو میبوسیدیم من احساس خوبی نداشتم ولی خوب اون منو قانع میکرد که کار خاصی انجام نمیدیم و اینا فقط واسه احساس ارامشه منم پذیرفتم

الان سوالم اینه که ارتباط در حد بقل کردن و بوسیدن هم اشکال داره؟؟

پاسخ مشاوره


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: بوسه , بغل , آغوش , دوست

ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه بیست و ششم تیر ۱۳۹۲ | 0:23 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
سوال: با سلام من پرهام 34 ساله دارای دکتری هستم و در حال حاضر فروشگاه لپ تاپ دارم و وضعیت مادی خوبی نیز دارم . مدت 7 سال است که با دختری 21 ساله که الان دانشجو هست دوست هستم . روابط ما با همیشه زبانزد دوستان بود و هیچ گونه مشکل یا اختلاف نظری باهم نداشتیم و همدیگر را دوست داشتیم . از 6 ماه قبل سیل خواستگار ها به طرف او شروع شد و همیشه به من می گفت آخر رابطمون چی میشه و من هم جواب می دادم این راه را با هم آمده ایم و با عشق ادامه خواهیم داد و درباره ازدواج هیچگاه قول ندادم و فقط می گفتم راه را ادامه بدهیم و سن تو برای فکر کردن به ازدواج زود است تا بالاخره فشار خواستگار ها زیاد شد و این من رو خیلی آزار می داد و نمی توانستم ببینم به خاطر من زندگی آیندش رو خراب کنه. بنابراین من 2 ماه پیش با تمام علاقه ام به او عمدا شروع کردم به خراب کردن رابطه تا او را از خود دور کنم ( بزرگترین اشتباه من که همین باعث شده روز و شب نداشته باشم )  تا اینکه بعد از 2 ماه 1 هفته پیش با خبر شدم که نامزد کرده و از اون موقع تاحالا بیحال افتاده ام و زندگی برایم نمانده . حداقل صبر نکرد تا مدتی بگذرد و هم این که خبری (مستقیم یا غیر مستقیم ) به من نداد . من شکه شده ام . از وقتی این اتفاق افتاده باهاش صحبت کردم و ازش خواهش می کنم که برگرده و بهش قول دادم که ازش خواستگاری کنم و همه چیزم رو به پاش بریزم .( سرم به سنگ خورده ) ولی اون فقط می گه نه دیگه دیره و مهر اون پسره داره تو دلش میشینه ولی خیلی گریه کرد و احساسم بر اینه که افسوس می خوره . از اینکه نامزدی رو به هم بزنه هم خیلی می ترسه ولی پدرش بهش گفته که هروقت فکر کردی اون پسر رو نمی خوای من نامزدی رو به هم می زنم . ما بهش قول دادیم اگه به من جواب مثبت بده بهش کمک کنیم تا کم کم نامزدی رو به بزنه . 4 روز پیش قبل از اینکه از دانشگاه به شیراز بیاد بهم گفت که می رم شیراز و به همه چیز فکر می کنم ولی با اینکه دوستان خوب مشترکمون بهش زنگ می زنن و ازش میخوان که عجولانه تصمیم نگیره باز هم احساس میکنم به دنبال راهی است که از این مشکلات به وجود آمده فرار کنه و نه رو بگه تا از مشکلات آینده بله گفتن به من رهایی پیدا کنه . من بهش اطمینان دادم که اگه برگرده بهترین زندگی رو واسش می سازم ( من و اون هیچ وقت به هم دروغ نگفتیم ) .  اون خیلی تنهاست و برای درد دل کردن با دوستان صمیمیمون تماس داره . البته یکی از اون ها هم سعی می کنه طرف اون باشه تا اون احساس تنهایی نکنه . کاملا منطقی با هم صحبت کردیم . الان به شیراز اومده و علاوه بر اینکه در حال فکر کردن هست با پسره هم میچرخه و میهمانی و ... . از من تا آخر این هفته که میخواد برگرده فرصت خواسته که فکر کنه  و می گه دو تاییتون رو روی کفه ترازو میذارم  تا  ببینم کدام یک بیشتر می چربه و قراره زمانی که به دانشگاهش برگشت جواب آخر رو به من بده . دارم دیوونه می شم چون نشانه ای از امید نمیبینم . وضعیت پسره هم خوبه و هم شغل داره و هم تحصیلات و هم اینکه کاملا شناخت دارن ازش ( از وضعیت من بهتر نیست ) . من خیلی پشیمونم و آرزو می کنم که برگرده و دیگه دستاشو ول نخواهم کرد و مثل پروانه به دورش خواهم گشت . بهترین ها رو واسش مهیا می کنم و قول میدم با کمال عشق باهاش زندگی کنم . شما بگین که چه کار کنم و چه جوری و از چه راهی برش گردونم . تاریخ عقدشونم 1/5 دیگست . خیلی عجله دارم .


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مشاوره , آنلاین , دوست , دختر

ادامه مطلب
تاريخ : پنجشنبه بیستم تیر ۱۳۹۲ | 13:37 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: دوست , دختر , پسر , بغل

تاريخ : یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۲ | 14:17 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |

سوال: سلام مدتی است عاشق پسری شده ام که از بیشتر چیز ها برخوردار است او انگار فعلا اهل ازدواج و این حرف ها نیست حالا تکلیف من چیست بگویید لطفا چیکار کنم.......؟

پاسخ: سلام اگر ایشون در فکر ازدواج نیست ادامه این رابطه چیزی جز شکست برای شما به ارمغان نمیاره و هرچه جلوتر برید وابستگی بیشتر و جدایی سخت تر میشه


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: دوست , پسر , ازدواج , جدایی

تاريخ : جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ | 13:47 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
سوال: سلام مدت2سال باپسری از تهران دوست شدم ما تا حالا2بار هم و دیدیم . اوایل خیلی با هم خوب بودیم وعاشق هم الان نزدیک چند ماه خیلی با من سرد شده تنها راه ارتباطی ما تل و اس بوده اما الان به هر دلیلی می خواد بهم اس نده دلیل کارش ومی پرسم میگه تو زیادی حساسی خیال می کنم با یکی دیگه رابطه داره اما میگه تو اشتباه می کنی من با کسی نیستم میگم با من مثل سابق باش میگه باش امابعد چند روز دوباره اخلاف بدش و پیش می گیره بهش میگم اگه یکی دیگه تو زندگیت هست بهم بگوتا از زندگیت برم بیرون اما قسم می خوره که کسی تو زندیش نیست دارم دیوونه میشم تروخدا شما کمکم کنید


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: دوست , پسر , خیانت , رابطه

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه یازدهم تیر ۱۳۹۲ | 0:59 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
سوال: سلام من 25 سالمه خیلی احساس خوبی با دوست پسرم دارم طوری که این حسو با هیچ کس تجربه نکردم اونم خیلی منو دوس داره اما ی سری عادتای بد داره که همیشه میگه قول میدم به خاطر تو ترکشون کنم منم هر بار میبخشمش اما بازم تکرارشون میکنه .مثلا وقتی میخوایم همدیگه رو ببینیم شده حتی چندبار یا خواب میمونه یا گوشیشو جواب نمیده بعد چند ساعتم خیلی راحت میگه ببخشید خواب موندم نمیدونم چطور باید باش رفتار کنم طاقت ندارم  زیاد قهرمو طولانی کنم .نمیتونم یه تهدید جدی کنم .اونم بدونه اینکه براش مهم باشه که چی پیش میاد و من چه قدر ناراحت میشم بازم تکرار میکنه


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: دوست , پسر , رابطه , بدقولی

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه یازدهم تیر ۱۳۹۲ | 0:39 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |

سوال: سلام.از سایت خیلی خوبتون تشکر میکنم.دختری 24 ساله هستم که با اینکه زیبا و جذاب و خوشتیپم(به گفته دوستان) تا به حال دوست پسر نداشتم.تا اینکه بلاخره چند ماه پیش تصمیم گرفتم دوستی داشته باشم و درنتیجه با کسی توی کلاس زبان دوست شدم.مشکل من اینه که از روابطی مثل بوس و بغل و ....تو دوستی خوشم نمیاد.در واقع  وقتی احساس کنم کسی  منو فقط برای خوش گذرونی میخواد و واقعا دوستم نداره از این کارا خوشم نمیاد.دوست دارم معاشقه فقط با همسر شرعیم باشه.از طرفیم میبینم که این کارا ( منظورم معاشقه است  ,با رابطه جنسی کاملا و تحت هر شرایطی مخالفم) خیلی جا افتاده و حتی تو دوستان و اطرافیانم که شاید به ظاهر خیلی از من ساده تر و حتی کاملا محجبه باشن دیدم که اینجوری رابطه داشتن و به ازدواج ختم شده.پس منم تصمیم گرفتم خودم رو به روز کنم.با پسری که تو کلاس زبان بهم پیشنهاد داد دوست شدم و اونم مثل هر پسر دیگری از همون اول حرف بوس و این حرفا رو زد و منم باهاش بهم زدم اما بعد اینقدر زبون بازی و محبت کرد و گفت من به دوستی ساده هم راضیم که دوباره باهاش دوست شدم.اولین بار ه که بطور جدی دوست شدم و تا حدود زیادیم برای اینه که کسب تجربه کنم و بدونم با پسر رفتار کنم تا جذبش کنم.چون واقعا هنره.خلاصه اینکه رابطه ما کم کم به بوس و بغل کشیده شد.البته خودم میخواستم تجربه کنم وگرنه برام مهم نیست این کارا رو نکنم و کسی بخواد ترکم کنه یا خیلی میل جنسی بالا ندارم که نتونم کنترل کنم خودمو از طرفی چون همش این فکر توی سرمه که با کسی این کارو کنی راجع بت بد فکر میکنه و به ازدواج ممکنه ختم نشه ذهنم آروم نیست و از این کار لذت زیادی نمی برم و هر سری بعد بوسیدن تصمیم میگیرم که جدا بشم که اون دوباره آرومم میکنه.اطلاعات تکمیلی که لازم میدونم اینجا بگم اینه که این آقا اهل کرمانه و به طور باورنکردنی از اقوام دور دایی من هستن که کرمان زندگی میکردن.برادر و خواهرش رو توی زلزله بم از دست داده و در جواب من برای خواستگاری میگه من نمیخوام مادرم رو ناراحت کنم و حتی حاضرم زندگی بدون عشق با کسی که مادرم میگه (یه فرد چادری و ساکن کرمان) تجربه کنم.میگه مادرم به غیر من تو دنیا کسی رو نداره و غم از دست دادن فرزندانش رو تجربه کرده و من نمیخوام ناراحتش کنم ولی به نظر من اینا بهانه است و به مادرش وابستگی داره.من خودم دانشجو فوق هستم و ایشونم همینطور ولی درسش تمام شده و کارای مربوط به هیت علمی شدن دانشکاه کرمانشم جور شده و تا 2 ماه دیگه برمیگرده کرمان.تا حالا هزار بار بهش گفتم که دوستی ما بی هدفه و من اینجور دوستی رو نمی پسندم و باهاش بهم زدم ولی اون باز به بهانه ای شروع کرده.حالا سوال من از شما اینه که

1-به نظر شما بوس و معاشقه(نه رابطه جنسی) توی دوستی اشتباهه؟خواهشا نظر واقعیتون رو بگین و اگه به خاطر شرایط سایت نمیشه راحت نظرتون رو بگین برام به طور خصوصی بگین

2-و دوم این که من با این پسر چیکار کنم؟اخلاقش خوبه و پسر زرنگ و کاریه به ازدواج بهش امید نداشته باشم؟آیا میشه وابسته اش کرد وبه ازدواج ترغیب؟چون  بر خلاف من به نظرم آدم وابسته اییه

خیلی خیلی ممنون میشم اگه جواب سوالم رو بدین


پاسخ مشاوره

رمز پاسخ به ایمیل و شماره همراه مبینا ارسال شده است

رمز: 4 رقم آخر شماره موبایل


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مشاوره , دوستی , پسر , دختر

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه یکم تیر ۱۳۹۲ | 0:33 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
سوال: دختری 28 ساله هستم .3 سال قبل از همسر سابقم به دلیل اعتیادش به شیشه طلاق گرفتم. این زندگی 7 ماه بیشتر طول نگشید.10 ماه قبل در محل کارم با مردی که مهندس برق است و شغل خوبی دارد اشنا شدم . من هم لیسانسه و مدرس زبان هستم .ایشان هم 28 سال دارند . ما عمیقن عاشق هم شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم.از ترس مخالفت خانواده اقا به انها گفتیم که من 2 هفته بعد از عقد از همسر سابقم جدا شدم .من فارس و خانواده ایشان عرب زبان هستند.3 روز بعد از جلسه خواستگاری خانواده اقا شروع به مخالفت با ازدواج ما کردند . به این دلیل که من فارس هستم و خانواده خیلی مذهبی ندارم و این که قبلن یکبار ازدواج کردم .اقا همچنان اصرار میکرد . تا اینکه این خانواده از طریق تحقیق به یکی از خواستگاران من که در گذشته به او جواب رد داده بودم رسیدند .ایشان هم از روی دشمنی با من به خانواده مرد مورد علاقه ام گفتند که من نه فقط عقد بلکه عروسی کردم و چندین ماه زندگی . علاوه بر این کلی هم از من بدگویی کردند . 10 ماه هست که تلاش میکنیم . از 2 مشاور هم کمک گرفتیم و با خانواده فرد مورد علاقه ام صحبت کردند تا به انها بفهمانند که دلایل مخالفتشان منطقی نیست . اما همچنان سرسختانه مخالفند و به فرزندشان میگویند اگر مرا میخواهد باید انها را برای همیشه ترک کند .ما واقعن درمانده شدیم و فکر اینکه از هم جدا شویم ما رو دیوانه میکند . تو رو خدا به ما کمک کنید . ایا این انصاف است که ما به خاطر دلایل غیر منطقی و سلایق شخصی خانواده ایشان از عشقمان و خوشبختی محروم شویم ؟ ما داریم نابود میشیم . خواهش میکنم جواب من را بدید

موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مشاوره , ازدواج , سوال , پرسش

ادامه مطلب
تاريخ : دوشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۲ | 0:55 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
سوال: دختری هستم 25 ساله. با یکی از خواستگارانم ب توافق رسیدم و بخاطر شرایط کازی ایشون یک سال است منتظر مانده ام. در این مدت ما یکبار تماس بدنی در حد هم آغوشی داشتیم و چندین بار هم تلفنی رابطه ای زناشویی برقرار کردیم.من الان احساس میکنم این قضیه روی ذهن من و نامزدم شدت تاثیر گذاشته و بعدها برای زندگیمان مشکل ساز خواهد بود.چون چندین بار مجبور ب خودارضایی شدیم. من نگران زندگی آینده ام هستم آیا با چنین شرایطی می توانیم زندگی پایداری بسازیم؟؟؟؟؟

پاسخ


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: سوال , پاسخ , پرسش , جواب

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه سی و یکم فروردین ۱۳۹۲ | 1:7 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
سوال خصوصی آزاده
رمز به ایمیل و موبایلتان ارسال شد


موضوعات مرتبط:

ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۲ | 17:44 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |

سؤال و پاسخ خصوصی سحر خانم 67

رمز به شماره همراه و ایمیل شما ارسال شد

پاسخ در ادامه مطلب


موضوعات مرتبط:

ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۲ | 17:5 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
سلام من عسل هستم 19سالمه ازمشهد.من 3ساله بایه پسرهم سن خودم دوستم.حدوده3ماه بودازش جداشدم ولی دوباره برگشتیم پیش هم.همش بم میگه توبعد3سال ببخشیدحتی یه باربغلم نیومدیوحالام گیرداده به بوس و اینطورچیزاولی همش بم میگه من بیشترازاین نمیخوام ازت.خیلی ناراحته ازم.ولی میدونیدمن خیلی عذاب وجدان میگیرم.اخه مامانم بابام ازهمه  مهم ترخداازهیچکدوم ازاین کاراراضی نیستن.من حتی بادوستیم مخالفم ولی دوسش دارم.موندم  چیکاکنم؟همش ازم میخواداینارو.لطفاراهنماییم کنید.ممنون

پاسخ


موضوعات مرتبط:

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه سوم فروردین ۱۳۹۲ | 12:45 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
سؤال: بنده دختری 30 سال هستم تحصیلاتم در مقطع فوق لیسانس است و به زودی ایران را به مقصد اتریش برای ادامه تحصیل ترک میکنم. حدود 2 سال پیش از طریق نت با پسری پاکستانی که در انگلستان زندگی میکند اشنا شدم او فوق لیسانس عمران است و بسیار دیندار. حال سوال بنده این است که ایا تفاوت فرهنگ کشورها مشکلی برای ازدواج ایجاد نمیکند؟


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: سوال , پرسش , پاسخ , جواب

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه هجدهم اسفند ۱۳۹۱ | 18:16 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
پاسخ سوال خانم فائزه

سلام فائزه خانم. به نظرم هرچند 96 روز گذشته ولی بهش زنگ بزنید و ازش عذرخواهی کنید. و کم کم سعی کنید رابطه رو برگردونی


موضوعات مرتبط:

تاريخ : جمعه یازدهم اسفند ۱۳۹۱ | 15:40 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
سوال: سلام،من 24 سالمه،حدودآ نزديك به يك سال ميشه كه با ي نفرآشنا شدم كه گفت هم سن منه،بعدا فهميدم كه 3 سال از من كوچيكتره،البته وقتي فهميدم كه خيلي به هم وابسته شده بوديم،اما من خيلي از فاصله سني مي ترسيدم،ولي اون گفت:چون سنم پايين ميزنه به همه ميگيم كوچيكتراز مني،اما من چون مي ترسيدم،مرتب بهونه آوردم ولي اون هيچ جوره كوتاه نيومد،گفت:اگه جدا بشي نمي بخشمت،منم خوب خيلي دوسش داشتم،از طرف ديگه چون درس مي خونه سرايط ازدواج نداره،بهم گفت:اگه سه سال صبر كني همه چي درست ميشه،ولي منم نمي تونم ريسك كنم و 3سال بهترين موقعيتام رو رد كنم بعدا هم نشه ازدواج كنيم،به خدا گيج موندم،راهنماييم كنيدتوروخدا،منتظرجوابتونم

پاسخ


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: سوال , پرسش , پاسخ , جواب

ادامه مطلب
تاريخ : پنجشنبه سوم اسفند ۱۳۹۱ | 13:4 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
سوال: با سلام دختری 23 ساله هستم که مدت 4 ماه است با یک پسر 31 ساله از طریق اینترنت اشنا شدم در واقع اشنای ما به این صورت بود که دو بار باهم چت کردیم و بعد همدیگر رو ملا قات کردیم بعد از دیدن همدیگر متوجه شدیم که خیلی از اخلا قیاتمون بهم شبیه است از همون اول قرار رو بر ازدواج گذاشتیم ضمنان هم اون دارای تحصیلات عالی است هم من در واقع منتظریم که یک کار ثابت پیدا کنه و بعد ازدواج کنیم اما چیزی که من رو اذیت میکنه اینه که من زیاد بهش محبت میکنم حتی بهش کمک مالی هم کردم در مدت این 4 ماه حتی یک بار هم بهم زنگ نزده فقط اس ام اس داده میگه به خاطر شرایط مالیش نمیتونه و همیشه من بهش زنگ زدم و این موضوع باعث شده که من فکر کنم این یه بهانه است و من رو دوست نداره بهشم گفتم ولی اون میگه من تنها عشق زندگیشم نمیدونم چیکار کنم احساس میکنم رابطمون اشتبا است چو ن از طریق اینترنت بوده بعد چون بهش خیلی محبت میکنم میترسم از چشمش افتاده باشم یه چیز دیگه که خیلی اذیتم میکنه اینه که یک بار هم همدیگر رو بوسیدیم تو رو خدا به هم جواب بدید تو رو خدا بهم بگید باید چیکار کنم

پاسخ


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: سوال , پرسش , پاسخ , جواب

ادامه مطلب
تاريخ : یکشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۱ | 13:20 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
سوال: سلام؛دختری 19ساله هستم دانشجو!مدتیه به یکی از دوستای برادر بزرگترم علاقه دارم؛ولی اون وقتی ازطرف من حرکتی میبینه فرار میکنه!من چند بار خودمو بهش معرفی نکردم و از طریق فیس بوک و smsباهاش ارتباط داشتم؛کاملا مایل بود ولی تا فهمید که منم دیگه ادامه نداد!دلیلشو واقعا نمیدونم!من از نظر خانواده ام اصلا برام مساله ای نداره با اون دوست بشم ولی نمیدونم چه طور بهش بگم!خیلی خجالتیه!وقتی خودمو یکی دیگه جا زدم مایل بود کاملا ولی تا میفهمه خواهر دوستشم پا به فرار میزاره!خیلی دوسش دارم؛اینم میدونم که اون هم مشکلش احتمالا برادرمه!چی کار باید بکنم؟؟؟

رمز به شماره همراه و ایمیلتان ارسال گردید

پاسخ



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: سوال , پرسش , پاسخ , جواب

ادامه مطلب
تاريخ : یکشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۱ | 0:48 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
سوال: سلام. دختري 22 اله هستم. با پسري دوست هستم. چند ماه ازم بزرگتره. فاميل دور هستيم. خيلي همديگرو دوست داريم. خانواده هامون در جريان علاقمون هستن. من دوست دارم نامزد بشيم ولي فعلا چون دانشجو هست و سربازي نرفته و شغل خوب و ثابتي هم نداره ميگه با عجله تصميم نگير و چند سال صبر داشته باش تا شرايطو فراهم كنم. به نظرتون صبركنم؟؟ خيلي پسر خوب و مهربون وپاكيه. 1.5 سال باهاش دوستم و هيچ خطايي ازش نديدم. البته خودم هم الان امادگي ازدواج ندارم و دوست دارم چند سال( 2 الي 3 سال) ديگه ازدواج كنم. فقط ميترسم توي اين چند سالي كه باهاش ميمونم بعد از چند سال ديگه بيخيال ازدواج كردن بامن بشه و من بشكنم. با شناختي كه ازش دارم گمون نكنم اينكارو بكنه ولي باز ميترسم.لطفا راهنماييم كنيد. ممنونم

پاسخ در ادامه مطلب


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: سوال , پرسش , پاسخ , جواب

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۱ | 1:42 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |

سوال: سلام.ايا در دوران دوستي كه با قصد ازدواج همراه باشه و دو طرف خيلي همو دوست داشته باشن هر از چند گاهي بوسيدن و در اغوش كشيدن موجب سستي در ازدواج از طرف پسر ميشود؟؟

پاسخ در ادامه مطلب

رمز به شماره همراه و ایمیلتان ارسال گردید


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: سوال , پرسش , پاسخ , جواب

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۱ | 1:8 | نویسنده : محمدجواد افشاری نژاد |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.